هر که در عشق سر از قله برآرد ، هنر است.
همه تا دامنه ی کوه تحمل دارند.
عقل حواسش جمع است.
همواره مواظب توست.
اما دل.
سر پر غوغایی دارد.
گاه در لبه ی پرتگاه می دود.
گاه به درون چاه می رود.
کارهای دلی ، شیرین است.
شیرینیش در بساط عقل یافت نمی شود.
اما عقل.
حامی توست.
مهربان و دلسوز.
از هیچکدامشان غافل مشو.
هر دو را داشته باش.
همچون دو بال زیبا.
برای پرواز.
" ناهید بهزاد "
به خاطر آوردنت را.
دوست دارم.
چه زیبا مرا از هم مى پاشى.
"ناظم حکمت "
بعضی از آدما.
خاطراتشون یه جور عجیبی دوست داشتنیه
گرم.
دلنشین.
و به یادموندنی.
دقیقا مثل یه آهنگ قدیمی.
که وقتی به آخر می رسه ، دوباره می زنی عقب.
تا از اول گوش کنی.
Love Means
,To See SomeOne With Closed Eyes
.To Miss Some One In Crowd
تا حالا شده است.
حرفهایت با یک نفر تمامی نداشته باشد؟
تا حالا شده است.
نفهمی زمان با چه سرعتی گذشته ؟
دست خود آدم نیست.
بعضیها عجیب به دل مینشینند.
اصلا دلت جذب دلش میشود.
رفیق دلش میشود.
به عقیدهی من.
هرگاه حرفهایت با آن یک نفر تمامی نداشت .
و آفتاب طلوع کرد و شما هنوز مشتاق به حرف زدن بودید.
شما فراموش نشدنیترین آدمهای زندگی هم هستید.
"محسن دعاوی"
در تمامِ شب چراغی نیست، در تمامِ روز نیست یک فریاد.
چون شبانِ بی ستاره ، قلبِ من تنهاست! .
"احمد شاملو"
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمیبینم
نم چشم آبروی من ببرد از بس که میگریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمیبینم
" سعدی"
گاهی تمام جمعیت شهر همان یک نفریست ، که نیست .
خسته ام.
چونان کبوترى سرگردان.
که نه دیگر تاب پرواز دارد.
نه توانى براى نشستن.
" ایلمان اکبرى "
گاهی وقتها ، کسی که بیشتر سکوت میکند
بیشتر از همه ، دوستت دارد.!
محبوبم.
اگر روزی درباره من از تو پرسیدند .
زیاد فکر نکن .
مغرور به ایشان بگو :
.
.
.
دوستم دارد .
بسیار دوستم دارد.
" نزار قبانی "
بیتاب بودم.
بیتاب گذشتن ثانیه ها.
حال اما.
بیتابم.
بیتاب ماندنشان.
شاید.
شاید ثانیه هایی که میگذرند.
بی تکرار باشند.
:(
گاه دلسوز است و گاهی سخت می سوزاندم.
عشق ، گاهی مادر است و گاه هم نامادری .
" حسین دهلوی "
مبهوت مانده ام.
چه بخوانم تو را.
که تو.
هم خود ، هجوم دردی.
هم سیل چاره ای.
بهار.
به اردیبهشت َش دلرُبایی می کند.
تو .
به آن طرز نگاهت.
در صدا کردنِ نام تو .
یک " کجایی " پنهان است .
یک " کاش می بودی ".
یک " کاش باشی ".
یک " کاش نمی رفتی " .
من نامِ تو را.
حذف به قرینه ی این همه دلتنگی و پرسش.
صدا می زنم .
" علیرضا روشن"
سالهاست که " فراق" بر تنم تازیانه می زند .
آرام جانم.
من.
این روزها.
دور از تو.
با خیالت زندگی می کنم.
در خیالم تو را به آغوش می کشم.
زمانی که دلم می گیرد .
با تو.
با خود تو.
درد و دل می کنم.
شکوه می کنم از هر آنچه مرا آزرده.
سرم را روی شانه های خیالی ات می گذارم و بلند بلند می گریم.
و اینگونه میان آغوش خیالی ات ، آرام می گیرم
تمام خیابان ها و کافه های شهر را، دست در دستان خیالی تو ، پرسه می زنم.
روی صندلی های ایستگاه اتوبوس می نشینم و به زوج جوانی که آنطرف خیابان ،
خنده های دونفره شان گوش شهر را پر می کند ، می نگرم.
چشمانم خیس دلتنگی می شود.
غروب جمعه را با دوفنجان چای ایرانی ناب .
شکلات تلخ مورد علاقه ات.
چشم های خیالی ات
اشک های حقیقی ام.
و آهنگ های خاطره انگیزمان سپری می کنم.
آری.
من.
این روزها.
دور از تو.
با خیالت زندگی می کنم.
و به همه ی آنهایی که هر روز چشم های زیبایت را می بینند.
به تمام عابرانی که حتی برای چند ثانیه از کنارت عبور می کنند.
به قلم هایی که گرمی دستانت را می چشند.
.
.
.
غبطه می خورم.
"بهار + دلتنگی"
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب. در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
روزی که به دنیا آمدی .
هرگز نمیدانستی.
زمانی خواهد رسید.
که آرامش بخش روح و روان کسی می شوی.
که با تو دنیا برایش زیباتر است.
تولدت مبارک بهانه ی آرامشم : )
"دوستت دارم ۳۵"
" بهار"
درباره این سایت